`باران باش`

بـه‌نـامـ‌ ‌پـر‌وردگـارِ‌بــارانـ. . .

قابِ دلخواهِ خانه من

آخرای سال ۹۳ مهمونِ خونمون شد...انقدر کوچیک بود که خورد تو ذوقم...آخه همیشه با لذت و حسرت خاصی از کنار خونه هایی که درخت گل کاغذی داشتن رد میشدم و فکرنمیکردم گل کاغذی ای که این همه ذوق به خونمون اومدنشو دارم یه نهال جوونِ بدونِ گل باشه...یادمه میپرسیدم یه بزرگترشو نداشت؟ کی گل درمیاره؟ چقدر طول میکشه تا بزرگ بشه؟
اولین باری که گل داد ، تو پوست خودم نمیگنجیدم...مگه ترکیبی قشنگتر از ترکیب سبز و صورتی و دیوار حیاطمون هم بود؟! وقتی بعد از یکی دو روز گلش افتاد زمین ، برش داشتم و گذاشتم لای کتاب زیستم...
اون سالها روزای خیلی سختی داشتیم...وجودش تو حیاط شد مایه ی روحیه دهی و امید...
صبحهایی که تو حیاط منتظر سرویس مدرسه بودم و هول هولکی کتابمو برای امتحانی که براش هیچی نخونده بودم ورق میزدم...روزای پر درد و استرسِ مامان...روزای پر کارِ بابا...روزایی که اکثر کارای خونه شده بود به عهده ی منی که چیز زیادی بلد نبودم...
کافی بود نگاهم بهش بیفته تا دوباره زنده بشم...
کم کم بزرگ شد..کم کم بزرگ شدم..کم کم اون بحرانهای زندگیمون گذشت...

یروز وقتی اومدم تو حیاط تو دمپایی گل افتاده بود...و این یعنی نقطه ی عطف برآورده شدن آرزوم و نگاهِ خدا... 

تو یه جمله؛ وجودش برای من یعنی "وَ بَشِّرِ الصّابرین"
بالاخره رسید به بالای دیوار و بعدشم اونور دیوار...حواسش هم به ماست و هم به همسایه ها و عابرای کوچه...
چند شب پیش هم دیدم ماه رو بغل کرده...

انگار ماه هم یوقتایی کم میاره...


+این رنگ زرد بخاطر نور چراغ حیاطه...

++موقعی که رنگ وبلاگم بجای سورمه ای سبز بود ، و عکس پروفایل هم صورتی و رنگ پاسخ هام آبی، دقیقا بخاطر درخت گل کاغذی بود...الان تغییر کرده ولی باز الهاماتی از همونه : )


به دعوت: مریم بانوی عزیزم 

شروع چالش:بلاگردون

همه دعوتید : )

با سایه خو گرفته وز آفتاب مانده

پیش نوشت: این پست شاید در ظاهر زیاد منسجم نباشه.. فقط یسری جمله که جای عمیق شدن و پیگیری دارن رو میخواستم ثبتشون کنم..
...................

انسان در جستجوی راحت و فراغت است و سامان و قرار میطلبد.
سخن از اهل فسق و بندگان لذت نیست.سخن از آنان است که اسلام آورده اند اما درجستجوی حقیقت ایمان نیستند.
کنج فراغتی و رزق مکفی دلخوش به نمازی غراب وار و دعایی که بر زبان می گذرد اما ریشه اش در دل نیست، در باد است.درجستجوی ایمنی که او را از مکر خدا پناه دهد، در جستجوی غفلت کده ای که او را از ابتلائات ایمانی ایمن سازد،
غافل که خانه  غفلت پوشالی است و ابتلائات دهر طوفانی ست که صخره های بلند را نیز خُرد می کند و در مسیر دره ها آن همه میغلتاند تا پیوسته به خاک شود...


آنچه حُرّ را در دستگاه بنی امیه نگه داشته غفلت است...غفلتی پنهان..شاید تعبیر "غفلت در غفلت" بهتر باشد.

هر انسانی را لیلة القدری است که در آن ناگزیر از انتخاب میشود.


عقل میگوید بمان و عشق میگوید برو؛ و این هردو ، عقل و عشق را خداوند آفریده است تا وجود انسان در حیرت میان عقل و عشق معنا شود. "اگرچه" عقل نیز اگر پیوند خویش را با چشمه خورشید نَبُرَد عشق را در راهی که میرود تصدیق خواهد کرد؛آنجا دیگر میان عقل و عشق فاصله ای نیست.

_تیکه های پراکنده از کتاب فتح خون

......................
ای ز شرابِ غفلت مست و خراب مانده
با سایه خو گرفته وز آفتاب مانده
وانجا که بازخواهند از جان و دل نشانی
هم دل سیاه بینی هم جان خراب مانده
وانجا که عاشقان را از صدق بازپرسند
صد عاشق مجازی کاندر جواب مانده...

_عطار نیشابوری

ما زنده به آنیم که آرام نگیریم
موجیم که آسودگیِ ما عدمِ ماست . . .
...............................................................
به دور از شلوغی های شهر و هیاهوی مجازی ، می نویسم از احساسم،گذر روزهایم و پیش آمدهای زندگیم...
Designed By Erfan Powered by Bayan