واقعا خدا صبر بده به خانواده هاشون...و
{ شهادت مبارکشان }
رزق اگر باشد شهادت،شام با تهران یکیست
"بی تفاوت ها" فقط شرمنده تر خواهند شد...
_محمدحسین ملکیان
- سه شنبه ۳۰ بهمن ۹۷
بـهنـامـ پـروردگـارِبــارانـ. . .
واقعا خدا صبر بده به خانواده هاشون...و
{ شهادت مبارکشان }
رزق اگر باشد شهادت،شام با تهران یکیست
"بی تفاوت ها" فقط شرمنده تر خواهند شد...
_محمدحسین ملکیان
بین تلاشِ سخت برای کمی روی آب آمدن و اکسیژن گرفتن تو دریای مشکلات...بین همه ی "نه،نمیشه" شنیدن ها و بازهم ناامید برگشتن ها ...بین همه ی روزشماری ها...بین روزایی که باید برای مادر بیشتراز هروقت دیگه مونس و مرهمی باشی برای دردهاش...بین روزایی که میخوای دخترانه،کمی آرام کنی خیال پدرت را از بابت "تو"...بین روزایی که دلت کمی خلاء مطلق میخواهد اما با شیطنت سربه سر برادرت میگذاری و کَل کَل میکنی که تا دیر نشده ، کمی خواهرانگی کرده باشی برایش ... بین صبحایی که دوست داری کمی با خدایت خلوت کنی و اشکهایت شبنم بشوند روی گلهای جانمازت اما خواهرکوچولویت بیخواب شده و باآنکه تازه حرف زدنش تکمیل شده و چندسال مانده تا به سن تکلیف برسد ولی میخواهد پیش تو به نماز بایستد و تو عاشقانه "آجی" گفتن هایش را میبلعی...بین روزایی که باخستگی درحال رمزگشایی از جزوات و کتابهای درسیت هستی اما برادرکوچکت می آید و مهندسانه از تراکتور اسباب بازیش برایت توضیح میدهد و تو با علاقه گوش میکنی ... بین روزایی که گرفتاری و درد مردم باعث پرت شدن حواست از خودت میشود...بین تمام تنهایی ها و تلاش برای سرسخت بودن...
بین تمام روزهای این زندگیِ لجباز ...
یک نفر هست که برایش حرف میزنی و
چه بزرگوار است...
از تمام مخاطبانش بی معرفت تری و او چه رئوف است...
حریمش چه خوب ملجأیی است برای منِ درمانده...
و چه تسکین گرِ کار بلدی ست... بی دریغ ، آرام میکند...
حضرتِ خورشید ؛
چقدرررر محتاجِ آرامشِ حرمتونم...
این عکس مال تابستونه...میلاد امام(ع)...مکان ثبت عکس: از تلویزیون!!
حدود13 ، 14 سال پیش ؛ این شعر رو شنیده بودم...تو ماشین و در راه سفر...
گذشت تااااااا چندشب پیش که به طور اتفاقی شنیدمش...
چندصحنه که از بچگی یادم بود از جلو چشمام رد شد...چه حس خوبی بود😍
اما این چند بیت ، چه توصیفگر خوبیه برای جریانهای زندگیِ الانم...
گاهی بعضی حرفها و جمله ها ، اطمینان آدم رو بیشتر میکنن و دلگرمش میکنن...
فرشته ی روی زمین
۲۵بهمن۱۳۹۷.
مکان ثبت عکس:حیاط خونه مامانبزرگ : )
گفت دانایی که: گرگی خیره سر
هست پنهان در نهاد هر بشر!
لاجرم جاری است پیکاری سترگ
روز و شب، مابین این انسان و گرگ
"امروز نخستین روز آینده ی توست ؛ بلندشو و موفقیت را به سوی خود جذب کن
همیشه قطعی ترین راه برای موفقیت این است که یکبار بیشتر تلاش کنید...
موفقیت یعنی آنچه را که میخواهید بدست آورید و شادمانی یعنی ازآنچه که بدست آورده اید لذت ببرید...
همیشه افراد هدفمند موفق میشوند زیرا آنها میدانند که کدام سمت بروند.
آنها مانند آهنربا موفقیت را به سوی خود جذب میکنند...
موفقیت چیزی نیست جز متحمل شدن شکست های مختلف بدون از دست دادن انرژی و انگیزه و روحیه.
موفقیت کلید خوشبختی نیست ؛ بلکه خوشبختی کلید موفقیت است! اگر از کاری که انجام میدهید خرسند و راضی باشید ،حتما موفق خواهیدشد...
رمز موفقیت دردنبال کردن هدف بدون مکث و درنگ است .
کسی به موفقیت دست می یابد که خوب زندگی کند،زیاد بخندد و زیاد دوست بدارد.
فاصله ی بین دیوانگی و نبوغ ، فقط با موفقیت اندازه گیری میشود...
فرصت های کوچک همیشه مقدمه ای برای موفقیت های بزرگ است.
من قیمت موفقیت را میدانم : فداکاری،تلاش و از خود گذشتگی مداوم برای رسیدن به آنچه که میخواهید اتفاق بیفتد...
من موفقیت را مدیون شنیدن بهترین نصیحت ها و انجام دقیقا عکس آنها میدانم...
نمیتوانم فرمولی برای موفقیت به شما بدهم ؛ اما میتوان فرمول شکست را دراختیارتان قراردهم و آن
این است : برای خوشنود کردن دیگران تلاش کنید...!
من موفقیت را با میزان کمکهایی که فرد به هم نوعان خود میکند میسنجم... "
متن بالا رو یکی از بهترین معلم های زندگیم اول جزوش نوشته بود...یکی از معلمای دوران کنکورم...
قدرشو ندونستم ؛ برا موفقیت دانش آموزاش خیلی تلاش کرد... نمیدونم بین اون جمعیت منو میشناخت یا نه ؛ اما وقتی نصیحتمون میکرد و وقتی درس زندگی یادمون میداد ووقتی سوال حل میکرد و زمانی که بیشتراز آنچه که باید،بزرگواری میکرد وزحمت میکشید برامون ؛ کلمه به کلمه ی حرفاش درونم نفوذ میکرد...پرسش های کلاسی وحشتناکی داشت؛بچه ها کلی نذر و نیاز میکردن تا ازشون نپرسه...تو پرسش هاش ، جونمون به لبمون میرسید...
منم ازاینکه ازم بپرسه میترسیدم ولی عمیقا دوست داشتم پرسششو تجربه کنم!! اما هیچ وقت از من نپرسید...
همیشه دوست داشتم بخاطر دومورد ازش تشکرکنم؛ اولیش بخاطر تاثیری که تو دیدم به زندگی داشت
دومیش بخاطر کنکورم ؛ اما...تشکرنکردم...!حتی بعداز کنکور نرفتم پیشش...!
فقط موقعی که آزمون میگرفت ، سعی میکردم نمره ی بالایی بگیرم که به خیال خودم موجب خوشحالیش بشم...بالاترین نمره نمیشدم اما جزو برترهای کلاس بالای 70 نفرمون بودم...
احساس شرمندگی میکنم...چون شاگرد اون معلم( خودمو میگم) ، ازاینی که هست باید بهترباشه...ولی نیست...
این روزا که فکرنکنم اما درآینده امیدوارم یروز برم پیشش ؛ البته دویست درصد! منو نمیشناسه
اون موقع هم نمیشناخت...ولی میخوام بهش بگم :
(آقای م. ازتون ممنونم...و لطفا برای موفقیتم دعا کنید...)
سرو علی، دگر کمر سرپا شدن نداشت
این بر همه طبیب ، ز خود دست شسته بود
کی گفته او توان مسیحا شدن نداشت؟!
آب از سرش گذشته ، علی را خبر کنید
کوثر که میل راهی دریاشدن نداشت
تا خدا بنده نواز است به خلقش چه نیاز؟
میکشم ناز یکی تا به همه ناز کنم...!
_قیصر امین پور