حسین(ع) دیگر هیچ نداشت که فدا کند جز جان که میانِ او و ادایِ امانت ازلی فاصله بود...
و اینجا سدرةالمنتهی است.نه...که او سدرةالمنتهی را آنگاه پشت سر نهاده بود که از مکه پای در طریق کربلا نهاد... و جبرائیل تنها تا سدرةالمنتهی همسفر معراج انسان است...
سدرةالمنتهی مرزدار قلمرو فرشتگان عقل است...عقلِ بی اختیار...
اما آلِ کساء، ساحتِ امانتداری و اختیار است و جبرائیل را آنجا بار نمیدهند که هیچ ، بال میسوزانند...
آنجا ساحتِ انی اعلم ما لا تعلمون است...
آنجا ساحتِ علمِ لدنی است ، رازداری خزائن غیب آسمانها و زمین ؛ آنجا سبحات فنای فی الله است و بقای با الله...
و مردِ این میدان ، کسی است که با اختیار ، از اختیار خویش درگذرد و طفل اراده اش را در آستان ارادت قربان کند و چون اینچنین کرد درمی یابد که غیر او را در عالم اختیار و اراده ای نیست...
اما چه دشوار است طی این عرصات! آنان که به مقصد رسیده اند میگویند میان ما و شما تنها همین " خون " فاصله است ؛
تا سدرةالمنتهی را با پای عقل آمده ای
اما از این پس جاذبه ی جنون ، تو را خواهد برد...
طی این مرحله دیگر با پای اراده میسر نیست؛ بال میخواهد و
بال را به عباس میدهند که دستانش را در راه خدا قربان کرد... .
_فتحِ خون(شهید مرتضی آوینی)
آه از سرخیِ شفقی که روز را به شب می رساند و آه از دهر آنگاه که بر مرادِ سفلگان میچرخد...
[السلام علیک یا اباعبدالله الحسین(ع)]
- شنبه ۲۷ مهر ۹۸