تو فکر بودم..و شاید غمگین..و حسِّ همراهِ روز و شبِ این چند وقتم،خیلی دلتنگ...گوشی دستم بود و خبرها رو میخوندم...
نمیدونم از کجا صدای مولودی میومد
"کسی که یاری مثل تو داره بیاره بیاره بیاره
یه سرِ زلفِ تو تموم عالم نداره نداره نداره"
یهو به سرم زد یبار دیگه اجازه بگیرم(برای رفتن به بخش کرونای بیمارستان)..البته اجازه ی اجازه هم که نه..چون تهش اختیار با خودمه..ولی دوست ندارم خانوادم تهِ دلشون راضی نباشه...مخصوصا این قضیه که به شرایط و زندگی هممون مربوط میشه...
همینجوری و معمولی تر از تمامِ این چندماه بهشون گفتم..قبول کردن...!!!
تعجب کردم..! برای اینکه مطمئن بشم چندبار پرسیدم واقعا؟؟؟!! جدی برم؟؟! میخوام هماهنگ کنماا ؟!
راضی بودن..نمیدونم چیشده...نکنه ازم خسته شدن؟! : ))
مولودیش قشنگ بود: "تو
ماهِ دلارایی
امیرِ دلهایی..."
واقعا نمیدونم تصمیم عاقلانه ای هست یا نه...
به وجود با این همه ضربه و فشاری که از طرف تصمیمات بعضی از مسئولین داریم تحمل میکنیم...نمیدونم...
و من در صحرا
پی نشانی میگردم
شاید آوای زنگوله ی اُشتُران
شاید یک صورت فلکی
و یا خطی از ردِّ پا
هر آنچه که مرا برساند به
مولودیش قشنگ بود: "تو
ماهِ دلارایی
امیرِ دلهایی..."
واقعا نمیدونم تصمیم عاقلانه ای هست یا نه...
به وجود با این همه ضربه و فشاری که از طرف تصمیمات بعضی از مسئولین داریم تحمل میکنیم...نمیدونم...
و من در صحرا
پی نشانی میگردم
شاید آوای زنگوله ی اُشتُران
شاید یک صورت فلکی
و یا خطی از ردِّ پا
هر آنچه که مرا برساند به
مهربانی
عشق
زیستن
چونان ماهیِ در تُنگِ آب
زنده به امید... : )
+مولودی ای که صداش میومد:
عشق
زیستن
چونان ماهیِ در تُنگِ آب
زنده به امید... : )
+مولودی ای که صداش میومد:
++عنوان:ره رو منزل عشقیم و ز سر حد عدم/تا به اقلیم وجود این همه راه آمده ایم (حافظ)
+به وقتِ دلتنگیِ طولانی...
- سه شنبه ۶ آبان ۹۹